تاریخ تولد :9/6/1359
تاریخ شهادت : 2/3/1378
محل تولد :تهران /تهران
محل شهادت :دشت سمسور (ایرانشهر)
مزار شهید :بهشت زهرا تهران
طول مدت حیات :19
|
روز نهم شهریورماه سال 1359 محسن در شهر تهران چشم به آسمان گشود از همان آغاز کودکی منظره اعزام رزمندگان به جبهههای حق علیه باطل در تاب دیدگانش نقش بست.صلابت گامهای استوارشان دل کوچکش را مشتاق ایثار نمود در سن 12 سالگی در مراسم عزاداری اباعبدالله (ع) شرکت کرد و در پایگاههای بسیج مشغول فعالیت فرهنگی – مذهبی شد.محسن علاقه بسیاری به حضرت آیتالله سید علی خامنهای داشت با شهادت دوستانش «محمد عبدی» و «یاوری» شوری عاشقانه او را به مناطق جنگی کشاند سیفی در اولین دیدار خود به همراه شهید عبدی به عنوان فیلمبردار عازم مناطق جنوب شد او بار دیگر در شب تحویل سال 1378 جهت مبارزه با اشرار به همراه برادران نیروی انتظامی به منطقه رفت. سیفی سرانجام در تاریخ 2/3/1378 در سن 19 سالگی توسط اشرار به شهادت رسید پیکر خونآلود محسن در دشت سمسور (ایرانشهر) بر خاک افتاد، تا گواهی بر صدق ارادتش به اباعبدالله (ع) باشد. منبع:تحقیقات راهیان نور نامهای به برادر بسم الله الرحمن الرحیم امروز روز عرفه است و الان این نامه را بار دیگر مینویسم ساعت 2:30 نصف شب است دوست دارم یکبار دیگر به بهشت زهرا (س) بنشینم و سینه بزنم از همه چیز خسته شدم و همه چیز برایم تکراری است حال خاصی دارم دنبال یک چیز می گردم ولی هنوز پیدایش نکردهام امسال اینجا محرم شهرمردههاست فقط از سه الی چهار مسجد صدای اذان و دعا میآید و دیگر هیچی اصلا از عزاداری خبری نیست ما اینجا برای خودمان یک هیئت سینه زنی راه انداختیم و مدام هم محمد بابایی و مجتبی یوسفی خودمان هستند خلاصه به کرامت آقا امام حسین (ع) سینه زدن بچههای تهران را در ایرانشهر پیدا کردیم از فرماندار تا سرباز نوار نریمان گوش می دهند و به خصوص مسئول منطقه خلاصه ما اینجا همه را با نوار امام رضای (ع) سعید حدادیان، آشنا کردیم مرا دعا کنید خدایا جواب من را بده دوست دارم سرم پیش آقا حسین (ع) بره از بچهها طلب حلالیت کنید دلم برای پارچه و ریسه زدن تنگ شده به بچهها بگو یادش بخیر از دو کوهه، شلمچه، اروندرود، هویزه، خرمشهر، آبادان خیلی دلم تنگ شده یادش بخیر مشهد، گنبد طلا، سقاخونه، صحن گوهرشاد، خادمانش ... یادش بخیر بهشت زهرا، مرقد امام، قم، جمکران ...وقتی که مرا داخل قبر میگذارند از خاک تربت امام حسین (ع) روی دهانم بریزید که من نمیتوانم جواب بدهم، شاید این کمکم کند و اما شب اول قبر نوار نریمان بگذارید تا حال بیایم و به ذکر سینهزنی که رسیدم خودم دستهایم را بالا مِیآورم و سرم را تکان می دهم و مشغول سینه زدن میشود به بچهها بگو زیارت عاشورا را بخوانند ...... روی قبرم بنویسد حسینی بوده است
یا الله جل جلاله الله یا محمد (ص)، یا علی (ع)، یا فاطمه (س) ،.... یا حجه (عج) و شما ای ولی ما یا روحالله و شما ای پیروان صادق آن شهیدان، خدایا چگونه این وصیتنامه را بنویسم در حالیکه سراپا گناه و معصیت و سراپا تقصیر و نافرمانی هستم گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از این دنیا بروم میترسم رفتنم خالصانه نباشد پذیرفته درگهت نشوم یا رب العفو خدایا نمیرم در حالیکه از من ناراضی باشی من میخواهم به پای تو خونی بشوم از زندگی هیچ نفهمیدم حال باید خونی میشد و در رگهایم جریان مییافت و سلولهایم (یارب، یا رب) میگفت خدایا قبولم کن یا اباعبدالله شفاعت آه چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار رویش ولی چه کنم تهیدستم خدایا قبولم کن :«ای عاشقان اباعبدالله بایستی شهادت را در آغوش گرفت گونهها بایستی از حرارت شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند اهمیت زیاد به نماز و دعاها و مجالس اباعبدالله (ع) و شهداء بدهید از همه کسانی که از من رنجیدهاند و حقی بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا گناهانی بسیار بیامرزد .... به یاد آقا امام حسین (ع) دوست دارم پیش محمد عبدی خاکم کنید دوست دارم دومین نفر از شما باشم آقاجون قبولم کن...... فقط برای حسین گریه کن |
|